در کلاس درس
#استاد_دانشگاه خطاب به یکی از
#دانشجویان میگه
انواع
#استرس رو توضیح بده و
#استرس_واقعی کدومه
#دانشجو میگه
#دخترزیبائی رو کنار خیابان سوار میکنی.
اما
#دختره کمی بعد توی ماشینت
#غش می کنه. مجبور می شی اونو به
#بیمارستان برسونی.
در این لحظه دچار#استرس آنهم از نوع
#ساده میشی!
در
#بیمارستان به شما می گن که این خانم
#حامله هست و به تو
#تبریک میگن که بزودی
#پدر میشی.
تو میگی
#اشتباه شده من
#پدر این
#بچه نیستم ولی
#دختر با ناله ای میگه چرا هستی.
در اینجا مقدار
#استرس شما بیشتر میشه. آن هم از نوع
#هیجانی !
در خواست
#آزمایش دی.ان.ای می کنی.
#آزمایش انجام میشه و
#دکتر به شما میگه :
دوست عزیز شما کاملا
#بیگناهی ، شما
#قدرت_باروری ندارید و این مشکل شما کاملا قدیمی و بهتر بگویم
#مادرزادیه.
خیال تو راحت میشه و سوار
#ماشینت میشی و
#میری .
توی راه به سمت خونه ناگهان به یاد #۳ تا
#بچه ت میفتی …؟ و اینجاست که
#استرس #واقعی شروع میشه!
10 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/06/31 - 00:58 در
داستانک
#عالی
1392/06/31 - 01:03خيلي باحال بود
1392/06/31 - 07:04باحالی از خودته گلم...
1392/06/31 - 11:15